طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
راستی که آدمیزاد را با این وسواس ها واحتیاط هایش می شناسند .تابحال شده به کوچکترین دلیل در خرید کیف وکفشتان تردید کنید یا در خوردن فلان غذا از رستوران سر راهی دلتان آشوب شود وچهره مبارک را در هم کنید.این حق ونشانه آدمیست که این گونه باشد ماگاه نسبت به تاریکی هم اینگونه ایم بعضی وقت ها هم از سایه خودمان فرار میکنیم حال آنکه خیلی از این تاریکیها ازنبود خورشید است نه آنکه خود تاریکی چیزی باشد .اساسا تاریکی سایه ای غلیظ وتار است که بی خود وبی جهت مارا به ترس می اندازد.اما این را گفتم تا بگویم برخی علاقه ها درست وارد شدن در یک تاریکی مبهم وتودر توست .چه بسیار مراجعانی داشتم که خودشان اذعان می کردند که:« در اندرون ما ندایی مبارک هش می داشت که هان! ای عاقل مبارک فام!! تو به کسی علاقه مند شده ای که اسرار آمیز ومبهم وتاریک است وانتهایش سراسر از تحیر وپندار!! ولی باز احساس غلبه می کرد واین ندا را سرد وخاموش می کرد ».راستی که این علاقه شدید قلبی چیست که جان ودل آدمی را به یغما میدهد وعاشق دلمرده که در جزیی ترین مسائل زندگیش احتیاط می کند را وادار به فروش عمر وسرمایه جوانی وزیبایی ومعنوی خویش می کند آن هم به ثمنی بخس وبی ارزش!! براستی که کاش کمی دوراندیش بودیم عاقل.
آینه چون قد تو بنمود راست خود شکن آیینه شکستن خطاست
چشمان آینه گون شما بیست هزارمین بازدید از وبلاگ حقیر را رقم زد .چشمانی که هرکدام ولو لحظه ای وثانیه ای مهمان این آینه زنگار گرفته شدند.وچه مسوولیتی از این بزرگتر که در برابر آنچه که بر سفره نوشته هایت میگسترانی باید روزی پاسخگو باشی .اگر خداوند در قرآنش به قلم وآنچه می نگارد قسم یاد کرد از آن بود که به نفس وجان آدمی نیز سوگند خورده بود.پس من ،تو، وهمه ما که می نویسیم در برابر قلم وهمه انسانهایی که چشم بر صفحات دلنوشته های ما می سپارند مسوولیم.وخدا کند آنروز موعود همه پاسخگوی نوشته ها وافکارمان باشیم.(الهی آمین)
براستی که اگر کمی شامه ات قوی باشد واهل فهم مختصری باشی می توانی بفهمی که برخی عشق ها ، دوست داشتن ها ومحبت ها بودار است همانطور که برخی نگاه ها ، خنده ها و...بوی تباهی می دهند .اصلا خیالتان را با یک مثالی که برای مراجعانم میزنم راحت کنم .گاهی با آنهایی که هرطور وبه هر وسیله ای عواطف مبارکشان را تامین واز هر جایی وهرکس وهرچیزی محبت ارتزاق می کنند مثال غذای خوشمزه ای را میزنم که در فاضلاب وبئر وبالوعه عفن وکثیف کوچه وخیابان جاخوش کرده است .راستی کدام طبع بلندی برمی تابد که هرچند خیلی هم گرسنه باشد خود را به این غذای نامبارک و آلوده گنداب گرفته آلوده کند.براستی که برخی ها طبع خود را به عشق های کثیف آلوده کرده اند وکم کم شامه ی شناساییشان دارد می لنگد .اگر هیچگاه به مخیله شما خطور نمیکند غذای خود را از فضولات وفاضلاب برگیرید چگونه غذای روحتان را از هر بی سروپای آلوده به گناه ومعصیت گدایی می کنید.برخی ها آنقدر تاریک شده اند که کافیست دمی را با آنها بگذرانید وتا بی نهایت وجودتان را به نفس تاریک وپلیدشان آلوده کنید آنوقت است که جبران آن قریب به محال است محال ...چه نیکو فرمود امام انسانیت وبزرگی علی علیه السلام که برای تو قیمتی نیست مگر آنکه جان خود را به بهشت بفروشی .هان دل غافل که جان بسیاری از ما آدمیان شد مرتع هوس آنانی که ذره ای برای جان ما قیمتی قائل نیستند.
صلاح کار کجا ومن خراب کجا ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا
ومولوی برای همه آنهایی که آلوده هوس وهوی شده اند خوش گفت که:
عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
ادامه دارد ...البته اگر نگاه مسوولانه شما هم مددفرماید....
باسلام مجدد
از اینکه در بروز کردن مطالب رخنه وتاخیر ایجاد شد پوزش می طلبم.
در ادامه برای محبت انسانی وحقیقی ملاک هایی خواهم گفت.براستی نشانه های یک محبت انسانی وواقعی چیست؟
گاهی نشانه هایی هست که میتونه ما رواز اسارت وگرفتاری در دام دلبستگی ها نجات بده.
منتظر باشید......والبته نظرهم بدید.
براستی که حسابگری ما آدمها برای برخی چیزهای کم ارزش وبی مقدار بسیار است.تابحال فکر کرده اید برای خرید یک مانتو بروز وشیک، یک جفت کفش آنچنانی ، خوردن یک غذای ساده و...چقدر به خودمان می پیچیم و هزار جور وسواس به خرج می دهیم.البته این امتیاز ما آدم هاست که دنبال بهترین ها هستیم وبیدلیل واز سر رفع تکلیف امورمان را دست کم نمی گیریم ولی برخی ها با همه وسواسی که در نوع بند کفششان به خرج میدهند نسبت به بعضی چیزهای مهم بیخیال شده راحت هزینه می کنند.همین عشق وداعیه دارانی که محبتشان را به دروغ بزک میکنند وبه همگان عرصه می دارند خریدارانی مثل من وشما به راحتی کالای جان وعمرو وقت ووجود خود را برای آنها هزینه می کنیم بی آنکه در قیمت وجنس ونوع علاقه ومحبت وعشقشان اندکی وسواس به خرج بدهیم.اصلا تنها کالایی که بی دلیل بدون تحقیق ودقت برایش هزینه میکنیم همین عشق ومحبت کذایی است که الی ماشاءالله فروشنده وافر دارد وچه بسیار خریدارانی که هزینه های هنگفت می کنند ونهایت چیزی جز خسارت وآه واندوه و...نصیبشان نمی شود ..کاش گاهی برا دوست داشتنمان، عاشق شدنمان ، دلدادگیمان،محبتمان و...دلیل وحجت میخواستیم.کاش برای شناخت کالایی که جنسش محبت وعشق است دنبال نشانه ومارک بودیم وکاش اندکی برای نگاه دیگران و اظهار دوستیشان وسواس به خرج میدادیم.این تنها معامله ایست که در آن هیچ حق پشیمانی نمیگذاریم واگر هم بگذاریم هیچگاه جبران خسارت ازدست دادن لحظه های که به امانت به ماسپرده شده نمی گردد.کاش یادمان می ماند که روزی خواهد آمد که برای اینهمه خسارت انگشت ندامت به دندان خواهیم فشرد وزبان حالمان این خواهد شد که:
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مجلس نرسیدیم
حکایت همچنان باقیست...
اگربخواهم ادامه حکایت عشق ما آدمیان ارزشمندو اسباب بازی کم قیمت را بگویم حاصلش غصه است وغصه است وغصه ...آری این قصه پر قصه هر روز وهرروز گاهی در پیاده رو یک خیابان گاه در بوتیک یک پاساژ گاه در کلاس دانشگاه وگاه در صف نانوایی محله وخلاصه گاه وبیگاه اتفاق می افتد .راستی برای حان وهمه آنچه خداوند برایمان به امانت گذاشته است چقدر سخت گیری می کنیم این کادو وجودمان را تابحال به چندین دوره گرد هوسباز تاراج گذاشته ایم.چند بار بزیر فشار نگاه خیانت بار دستان پلید دزدان ناجوانمرد دل ودین مچاله شده ایم و با همان دستان به زباله دان لجن بار گناه سپرده شده ایم.کاش یادمان بود کلام امیربیان که فرمودند تورا بهایی نیست واگر بهایی باشد بهای توبهشت است پس خود را به کمتر از بهشت مفروش.از این تجارت خدایی که بگذریم براستی برای کالای قیمتی وجودمان واین همه امانت های الهی چقدر ارزش قائلیم ودراین بازار فریب ودروغ به کدامین حیلت آسوده وآرام خود را به حراج فروخته ایم وچرا وچرا وچرا.......
درره منزل لیلی که خطر هاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
از سال نو و این همه هیاهو وفراغت وگذران اوقات- که خدا داند چقدرش مفید وروح افزا وچه اندازه اش تاریک وکسل کننده بود- بگذریم داستان اسباب بازی وعیار عشق که وعده اش را داده بودم شنیدنیست.براستی که بعضی ها هر چیزی را ولو هدیه ی اندک وناچیز را بدون هزینه وبه قول امروزی ها کشککی و بی هدف نمی دهند.یادم می آید برادر بزرگتری داشتم که برای آوردن سوغات یا هدیه ای کوچک برایم کلی شرط وشروط میگذاشت وهزار کار سهل وسخت را از گرده ام میکشید وتازه وقتی آن سوغات را با هزار امید وآرزو می آورد باز کلی از ما هزینه می گرفت تا خلاصه آن کادو پیچیده شده و مخفی شده را رو کندوعیان کند که چه تحفه ای برایمان به ارمغان آورده استکلی امورش را به واسطه اشتیاق و ولع ما به آن کادو غایب از نظر رتق وفتق می کرد.برخلاف این اخوی زیرک وعاقل ما برخی هستند دردادن هدیه وفاش کردن محتوای کادو عجله می کنند و بدون هیچ سیاست وکیاستی به سهولت آن را در اختیار قرار میدهند وخوب ببین تفاوت ره از کجا تابکجاست .یادم هست زن عمویی داشتم که از مشهد معمولا سوغاتی می آورد وبه سرعت اسباب بازی کودکانه را به بچه های فامیل میبخشید آنها هم با نگاهی و به اندک زمانی دمار از آن اسباب بازی در آورده وبساطش راجمع می کردندو انگار نه انگار که زن عموی بیچاره که از سر صدق ودوستی هدیه رابخشیده کاری کرده وزحمتی کشیده است.حالا شما بین این دو قصه ونتایج وثمرات هرکدام مقایسه کنید ....شاید باخودتان فکر کنید این آقای محترم اول سال جدید دلش خوش است قصه سرایی می کند آن هم ازنوع عجیب وغریبش ولی واقعیت برخی از قصه های عاشقی ما همین است شما هم فکر کنید ونظر بدید تا ادامه ماجرا را در پست بعدی واگویه کنم...
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز تودر گل باشی
365 بار زمین دور خورشید را پیمود وتو ومن چند درجه حالمان عوض شد؟ راستی جشن تحویل سال برای سالگرد تحویل سال وزمین است یا تغییرو دگرگون حال من وشما....چه زیبا امیر المومنین فرمود «فلینظر الانسان نفسه اسائر ام هو راجع،یعنی انسان به فراخنای وجود خود بنگرد که آیا سیر می کند یا درجا می زند یا عقب گرد می کند.والبته اگر او سیر کننده وروبه تعالی وپیشرفت است باید جشن بگیرد وزهی سعادت والا همانی باشد که بوده یا بدتر وتاریک تر از گذشته شده باشد واحسرتا که مایه صد افسوس است وخرواری از خجالت .به فرموده حافظ.:
قدر وقت ار نشناسی وتو کاری نکنی
بس خجالت که ازین حاصل ایام کشی
راستی آیا حال شما در سال گذشته که دعای تحویل سال وحال را خواندید به بهترین حال ها تغییر کرد ؟آیا مقلب القلوب قلب شمارا در گرو الطاف خویش مرهون ساخت؟...آری امسال از خدا بخواهیم چند قدمی را در تغییر حالمان، نگاهمان، اخلاقمان، عبادتمان، گشاده دستیمان، آرزوهامان، و...یاریمان کند.اگر اینچنین نباشد هیچ بهانه ای برای شادی نوروز نداریم چون سال وماه روز همه نوشده ولی دل ها ودیده های ما کهنه وو فرسوده وبی اعتبار...پس همه برای هم دعا کنیم که ان الله مع الجماعه....سال نو برایتان مقرون ومحشون از برکات باشه.
راستی تا بحال فکر کرده اید رابطه بین عشق ومحبت واسباب بازی چیه مثال خیلی از عشقها ومحبت های مخصوصا دخترکان پرشور وعاطفی مثال اسباب بازی بچه هاست ...این قصه ومثالی که هزینه یه عشقو نشون میده ونرخشو عیان میکنه...شما هم کمی فکر کنید ونظر بدید داستانشو براتون خواهم گفت....
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
یکی از نشانه هایی که می توان فهمید آیا آنکه به عشق ومحبت دست دراز کرده در ادعایش صادق است یا نه آن است که آنکه عاشق حقیقیست برای رسیدن ودست یافتن به محبوبش هزینه می کند .هزینه ای که در آن معنای واقعی دوست داشتن یافت می شود.خیلی ها برای محبتشان اصلا هزینه نمی کنند حتی یک شارز دوهزار تومانی ،برخی اتفاقا در حد دوهزارتومان وبرخی قیمت های بیشتر وکمتر ولی واقعا هزینه جان آدمی این مقدار است؟چه داستانهای بلندی که در ادبیات ما از محبت ها وعشق های اعجاب بر انگیز سخن گفته وعشق را کالا نمی دانند بلکه آن را حقیقتی گفته اند که جان انسان در آن ذوب می گردد.ولی افسوس که چه مدعیانی که جان وابدیت ومعنای زندگی کسی را هزینه هوس خود می کنند.براستی چرا کالای جان وعمر در بازار پرفریب مدعیان دروغین اینقدر بی ارزش شده وبه قیمتی بسیار ناچیز آدمیات آدمیان به یغما برده می شود.در این بازار چه کسانی بیشترین ضرر را می کنند؟ادامه دارد....
شیر یا گاو؟هیچکدام
نوبهارمن
عشق ویخ فروش
عشق وگدایی
تخم های واژگون عشق های سرنگون2
تخم های واژگون عشق های سرنگون1
عشق و آسفالت
گله از لحظه ها
عاشق های بی وجدان
عاشقی ودروغگویی
عشق در تاریکی
بیست هزار بازدید از آینه ای نچندان بیست
عشق کثیف ممنوع
سلام وسلام
دلیل عشق
[همه عناوین(32)]