خیلی وقت ها شده ما به گداهای کوچه وخیابان نگاه های عاقل اندر سفیه می کنیم وگاه ردای خویش را جمع وجور میکنیم که مبادا از فقر وبی نزاکتی وگدا منشیشان چیزی به ما رخنه کند؛اما صدافسوس که خود غافلیم از اینکه کاسه دلمان را برروی دست گرفته وبه گدایی عشق ومحبت نشسته ایم آن هم برخان آدمیانی که از الفبای بذل وبخشش ودلدادگی هیچ نیاموخته اند..
بر در ارباب بی مروت دنیا /چند نشینی که خواجه کی زدر آید
الغرض این روز ها ما آدم ها بدجور فقیر محبت شده ایم و اصلا سخت به دیگران ولو جرعه ای محبت صادقانه وعشق خالصانه می نوشانیم.هرروز وهر روز با آدمیانی مواجهم که به خیال پر شدن کاسه گداییشان از عشق، آواره تنهایی وزخم خورده جدایی شده اند.حالا نه برای آنها سکه ای مانده ونه کاسه ای.کاش کمی دلمان را از آن بی نیاز مطلق آغشته می کردیم تا طعم بی نیازی را بچشیم وآواره کوی وبرزن آدم های پست تر از خودمان نشویم .آنهایی را که ملعبه خط وخال وابرو و تیپ وقیافه وخنده های فریبایشان شده ایم وخودمان ولحظات باشکوهمان را برای آنها هزینه می کنیم به امید آنکه از محبت نداشتشان سیراب شویم .براستی که اگر خودرا بی نیاز کنیم دیگر لباس مشمئز کننده گدایی را برتن نخواهیم کرد ودستان دل خویش را به گدایی عشق به هر کس وناکسی دراز نخواهیم نمود.
با دهان خشک مردن برلب دریا خوش است
باکمال احتیاج از خلق استغنا خوش است.
شیر یا گاو؟هیچکدام
نوبهارمن
عشق ویخ فروش
عشق وگدایی
تخم های واژگون عشق های سرنگون2
تخم های واژگون عشق های سرنگون1
عشق و آسفالت
گله از لحظه ها
عاشق های بی وجدان
عاشقی ودروغگویی
عشق در تاریکی
بیست هزار بازدید از آینه ای نچندان بیست
عشق کثیف ممنوع
سلام وسلام
دلیل عشق
[همه عناوین(32)]