قصه ازاین قرار بود که مرد روستایی تخم زردک هایی را که رندانه در اختیارش گذاشته بودند وبه عنوان تخم نردبان آسمان به او داده بودند را در روستایشان کاشت اما جز برگ ها بیرون زده چیزی نیافت تا اینکه قرار شد زمین را بکاوند تا ببینند چه شده که ...
وقتی اهل آن سامان زمین را شخم زدند مواجه شدند با زردک بسیار بزرگی که چون میخی در زمین فرورفته بود .اینجا بود که مرد روستایی محکم بر سرش کوفت ودر نگاه سوال انگیز هم پیاله هایش گفت:
ای دریغا تخم وارون کاشتیم حاصل وارون زآن برداشتیم
این بیچاره همه چیز برباد داده هنوز به قول امروزی ها دوریالیش کج مانده ونیفتاده که چه کلاهی سرش رفته چه عمری از او تلف شده و جماعت دوروبرش راهم توجیه می کند که مرا ملامت کنید که تخم ها را وارونه کاشتم ولی شاید کسی نبود بگوید خانه را از پایبسست ویران بنا کرده ای«خانه از پای بست ویران است».
این حکایت را گفتم تا به حال وروز خودمان پل بزنیم که چه نامبارک ولایعقل تخم های هوس وفساد وخودخواهی را به جای عشق به ما قالب می کنند و ما تازه داریم مرثیه این را می خوانیم که« ای دریغا تخم وارون کاشتیم» وکرده های اشتباه خود را به هر پیچ وخم وبهانه ای شده توجیه می کنیم.خیلی از کسانی که تعدادشان هم کم نیست وقتی قصه تلخ بر بادرفتن لحظات عمرشان را برایم می گویند بیشترین ضربه را از پندار باطلشان خورده اند وبه خیال اینکه در بستر دلنشین عشق سرگذاشته اند سر وسرٍ خویش را به باد داده وچیزی بجز پشیمانی درو نکرده اند.
براستی که هرکه می خواهد به وادی عشق قدم گذارد باید دور اندیشی کند که بجای این کالای ذی قیمت به او خیانت وهوس وگناه حقنه نکنند وجان ذی قیمت وبا ارزش خویش که هدیه خدا به آدمیست را به چوب هراج نزنند.کاش یادمان میماند که امام ما علی علیه السلام فریاد میزد که ای مردمان جان شما فروختنی نیست اما اگر قصد فروشش کردید به کمتر از بهشت نفروشید.اما دریغ ودرد از کمی تامل که چه ارزان شده ایم وارزان فروش آنهم کالایی را که امانتی است عالی ودست نیافتنی!!!
روی دیگر سخنم با کسانی است که عادت کرده اند که کالای دروغین و پست وفاسد به دل های سالم وفرح بخش قالب کنند.راستی اندیشیده اند که اگر فریفتن کسی در کوچکترین وسطحی ترین کالای مورد نیازش جرم عظیم ونابخشودنی است، فریفتن قلب ودل افراد وبه تاراج دادن سرمایه های وجودی ومعنوی آنان چه تاوان وعقوبتی دارد.
واینکه هرکه را هوای یافتن آرامش و حقیقت است هش بدارم که:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
شیر یا گاو؟هیچکدام
نوبهارمن
عشق ویخ فروش
عشق وگدایی
تخم های واژگون عشق های سرنگون2
تخم های واژگون عشق های سرنگون1
عشق و آسفالت
گله از لحظه ها
عاشق های بی وجدان
عاشقی ودروغگویی
عشق در تاریکی
بیست هزار بازدید از آینه ای نچندان بیست
عشق کثیف ممنوع
سلام وسلام
دلیل عشق
[همه عناوین(32)]